بازم بگو سلام آقای خاطره نقشت محاله که از خاطرم بره
سنگ
وقتی که نیست آیینه از سنگ می شود
حتی سکوت عقربه ها زنگ می شود
انگار ساز دلم کوک کوک نیست
در هر نبودنش چه بد آهنگ می شود
در بین رنگ های نقاش روزگار
مشکی فقط به خاطره ها رنگ می شود
دلشوره ای عجیب درونم نهفته است
وقتی دلم برای دلش تنگ می شود
چشمان هیز کسی متهم نشد
اما نگاه ساده من ننگ می شود
حرف دو روز و صحبت یک ماه و سال نیست
عمری است میان عقل و دلم جنگ می شود
آیا خدا برای خسته گیم شانه می شود
یا اینکه پای سالم من لنگ می شود
گفتی درون قلب تو جز من کسی نبود
هر کس دروغ بگویید به خدا سنگ می شود
شاعر : محمد رضا خوانساری