پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
بازدید : 792
نویسنده : محمد رضا خوانساری- آرزو صفر پور

 

باران بارید
برگ ها رقصیدند                                                                      
و هنوز چشم هایم منتظرند
به نگاهی ,  به صدایی شاید
به سکوتی از نور
به طنین پرواز
ونمی دانم که چرا                                              
نقش های پرش آزادی
نقش های عطش تاریکی
از سرم می گذرد
وبه اندک وزشی ,  پی راهی

 

باز می گردد
 
شاعر : ریحانه آبایی      دانشجوی رشته روانشناسی دانشگاه رودهن

 


:: موضوعات مرتبط: شنیدنی های روز , ,



روانشناسی عاطفه
نوشته شده در سه شنبه 13 تير 1391
بازدید : 709
نویسنده : محمد رضا خوانساری- آرزو صفر پور
 

 

 

علم عشق: هری هارلو و طبیعت عاطفه

در خلال نیمه اوّل قرن بیستم، بسیاری از روان‌شناسان عقیده داشتند که نشان دادن عاطفه و محبت به کودکان، تنها یک حرکت احساسی است که منظور خاصی در بر ندارد.
جان‌بی‌واتسون، روان‌شناس رفتارگرا، حتی پا را از این نیز فراتر گذاشت و به پدر و مادرها هشدار داد که «هنگامی که فرزندتان را نوازش می‌کنید به یاد داشته باشید که عشق پدرانه و مادرانه، ابزار خطرناکی است.» به عقیده بسیاری از متفکران آن دوره، ابراز عاطفه به مشکلات روانی در بزرگسالی منجر می‌شود.
در آن زمان، روان‌شناسان در صدد اثبات علمی بودن رشته خود بودند. جنبش رفتارگرایی بر روان‌شناسی تسلط داشت و پژوهشگران را تشویق می‌کرد که تنها به مطالعه رفتارهای قابل مشاهده و قابل اندازه‌گیری بپردازند. امّا در این میان یک روان‌شناس آمریکایی به نام هری‌هارلو به مطالعه موضوعی علاقه‌مند شد که کمّی کردن و اندازه‌گیری آن آسان نبود: عشق.
هارلو از طریق یک سری آزمایش‌های بحث‌انگیز که در دهه 1960 انجام داد، تأثیرات قوی و نیرومند عشق را نشان داد. او با نشان دادن اثرات مخرب محرومیت از عشق مادری بر روی میمون‌های جوان، اهمیت عشق مادری را برای رشد سالم کودک آشکار کرد. آزمایش‌های هارلو با وجودی که غیراخلاقی و بیرحمانه توصیف شد امّا حقایقی را روشن ساخت که تأثیرات عمیقی بر درک ما از رشد کودک به جا گذاشت.

 


:: موضوعات مرتبط: روانشناسی , ,



سکه
نوشته شده در یک شنبه 11 تير 1391
بازدید : 616
نویسنده : محمد رضا خوانساری- آرزو صفر پور

هی با سوال سبز نشو در برابرم                      حس می کنم به سنگ لحد می خورد سرم

آن روزها که صحبتمان اعتماد بود                      لحنت نبرد ثانیه ای ره به باورم

حالا که هر دقیقه به من پیله می کنی               می خواهی از نگاه تو پر در بیاورم

من سکه نیستم که تو هی پرت می کنی          با قصد مطلع شدن از روی دیگرم

آتش زدی ، سپس به قضاوت نشسته ای            دیگر چه فرق می کندت خشک یا ترم

حتی هوای بال زدن از سرم پرید                       وقتی به آسمان تو ساییده شد پرم

بگذر که ماجرای من و تو نگفتنی است              بگذار بی نشانه از این زخم بگذرم

امشب دوباره می رسم از راه خستگی             تنها نشسته ای تو و باز است دفترم

در می زنم هنوز ولی دست من پر است           غم پاره های  خاطره ها را می آورم

 

مجتبی کریمی

 


:: موضوعات مرتبط: شنیدنی های روز , ,